خاطرات یک دیوانه

متن مرتبط با «خنثی» در سایت خاطرات یک دیوانه نوشته شده است

خنثی

  • تاريخ : دوشنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۷من دارم کم کم به خنثی ترین حالتم میرسم.یعنی چی؟میگم برات.یعنی دیگه کلا حسی نداشته باشم.به هیچ چیزی.صفر مطلق.قبلا مدل موهام و مرتب کردنشونخیلی برام مهم بود ولی الان دیگه حتی تو آینههم خودم رو نمیبینم.مهم نیست.لباسام دیگه مهم نیست.همه چیز بهم ریختست.حال خواهرا و مادرم خوب نیست و حقیقتا منمعذاب وجدان میگیرم اگه بخوام نرمال رفتارکنم.شاید من باید شروع کنم.شایدم باید صبرکنم اونا بهتر بشن.داشتم میگفتم دارم میسرسم به خنثی بودن.منت یه آدمهایی رو میکشم و باهاشون حرفمیزنم که تو خوابم هم نمیدیدم.یه کارایی میکنمکه همیشه مسخره میکردم.امروز به مامان میگم بیا این خونه رو بفروش تاهممون با پولش بتونیم عشق کنیم.خیلی ریلکسبرگشته میگه بابا همیشه میگفت تو واسه ما پسرنمیشی!!!!بعدم نشست گریه کرد.واقعا عصبانیشدم و سریع رفتم بیرون.کلی عصر زنگ زدمگفتم شب بیا بریم بیرون گفت رفتم واست آجیلگرفتم باشه!!! ارسال توسط رابین بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها