خاطرات یک دیوانه

متن مرتبط با «دکتر» در سایت خاطرات یک دیوانه نوشته شده است

دکتر

  • تاريخ : چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۰امروز صبح نمونه های آزمایش خون بابام روبردم بیمارستان.بعدش رفتم خونه بچه هاخیلی دلتنگ بودن.یه کم باهاشون بازی کردم یهکم هم دعواشون کردم چون واقعا عصبی بودمساعت ۵ اومدم برم سر کار که دیدم خواهرم زنگزد گفت دکتر گفته گلبول سفید بابا خیلی زیاده وداره میاد ببینتش پشت بندش مامانم هم زنگ زدگفت پاشو بیا.خلاصه زنگ زدم فروشنده ها روهماهنگ کردم و سریع اومدم خونه بابام.حال باباخیلی بد بود یه لحظه فکر کردم رفتنیه.دکتردیدش و گفت حالش خوب نیست یا امشب بایدببریمش بیمارستان یا صبح باید ببریمشخلاصه نتیجه گرفت تا صبح صبر کنن بعد تصمیمبگیرن.این وسط دکتر آلبومین نوشت که هیچداروخانه نداره و قیمت آزادش هر دونه ۱۸۰۰ ۱۹۰۰هست.بالاخره دامادمون رفت از داروخانه سیزدهآبان بگیره و بیاد.امشب هم باید اینجا بخوابم.امیدوارم به خیربگذره. ارسال توسط رابین بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها