خاطرات یک دیوانه

متن مرتبط با «پرواز» در سایت خاطرات یک دیوانه نوشته شده است

حسرت پرواز

  • تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۲/۰۱/۰۶پسر بزرگم آرشا کلا خاصه یه مقدار.خیلی شیطونخیلی باهوش و خیلی حساس و احساساتی و مغرورکلا وقتی بهش نزدیک میشم بیشتر دوستم داره.اینمدت واقعا کم خونه بودم و وقتی میومدم خوابیدهبود ولی جمعه و شنبه نرفتم سر کار یه مقدار تو خونهباهاش کشتی گرفتم و یه کم خواننده بازی کردیمو شوخی باهش کردم خودش میومد تو بغلم.دیشب هم اول رفتیم تیراژه یه دوری زدیم و بعد رفتیمپارک بازی کردن و بعد رفتیم چیپس و پنیر خوردیمکه آرشا خیلی دوست داره.کلا خیلی بهش خوشگذشت.امروز هم قراره بالاخره تولدش رو بگیریم.یه نکته ی جالب اینکه من از بچگی عاشق خوندن بودمو همش در حال خوندن چند وقتی هست آرشا همشروع کرده به خوندن.یادش دادم صداشو از تو سینشدر بیاره و بخونه.بامزه میخونه و امیدوارم بره سمتخوندن..چند روز پیش داشت یه آهنگ از ابی تو دستشوییمیخوند که اصلش اینه:بالی اگه هتس از جنسه کوههاز جنس خاک و حسرت پروازحالا آرشا دقیق نمیدونست چیه اون تهش رو میگفتاز جنس خاک و حضرت عباس!!!!مرده بودم از خنده و رفتم درستش رو بهش گفتمخودش هم خندش گرفته بود و گفت بابا شروع نکنیمسخرم کنیا!!!!اینم از پسر بزرگ ما.... ارسال توسط رابین بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها