عاقل

ساخت وبلاگ

تاريخ : چهارشنبه ۱۴۰۲/۰۲/۰۶

ساعت ۱ بامداد

همه خوابیدن و من طبق معمول بیدارم.

حوصله بازی کردن و مطالعه و فیلم دیدن هم ندارم.

الکی گوشی دستم گرفتم اینور اونور صفحات مجازی

رو ورق میزنم.بی نتیجه.

امروز بابت حقوق فروشنده ی پایین تقریبا ۱ ساعتی

باهاش بحث کردم و آخرش نفهمیدم چی شد.مبلغی که

میگه خیلی بالاست و از طرفی دلم نمیخواد از دستش

بدم چون فروشنده ی خوبیه و حقیقتا حوصله گشتن

دنبال فروشنده و یا خودم در مغازه رفتن رو ندارم.

فکر کنم فعلا برای دو ماه پیش رو فعلا وایمیسته

دختریه که خیلی حریفه و گرگه ولی توی بحث و منطق

حریفه من نمیشه.

داشتم نگاه میکردم به گذشته.من همیشه مینوشتم

مدتها دفتر خاطرات داشتم و بعدش نزدیک به ۱۵ ساله

که اینجا مینویسم و چقدر دغدغه هام عوض شدن

یه زمانی فقط دنبال بازی بودم یه زمانی نگران تحصیل

بعد دنبال کار مناسب بعد گرفتار معنویات و کلی چرا

بعد ازدواج و الان بچه ها!!!

چقدر عجیبیم ما آدما!!!

چقدر عوض میشیم

چقدر پخته میشیم.کاش عاقل تر بودیم....

ارسال توسط رابین

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:36