سگ سیاه افسردگی

ساخت وبلاگ

تاريخ : جمعه ۱۴۰۳/۰۱/۱۷

متاسفانه مشکل از چیزی که فکر میکردم و همیشه

راجع بهش تصور میکردم پیچیده تره.

همیشه فکر میکردم راحت تر کنار بیام با فوت

پدرم ولی جریان اون جوری که همیشه تصور

میکردم نیست.همون داستان همیشگی که تا تو

موقعیتی گیر نکردی راجع بهش قضاوت نکن.

روانم به هم ریختست.بیش از حد عصبیم.داد

میزنم دعوا میکنم و آرامش ندارم.باید راه حلی

پیدا کنم.سابقه ی افسردگی دارم و نمیخوام باز

گیر سگ سیاه افسردگی بیفتم.

بی انگیزه و بی رمق و ساکن و ساکت شدم و

اگه این وضع ادامه پیدا کنه باز افسردگی میاد

سراغم و رها شدن ازش خیلی سخته(همین الان

هم تا حدی درگیرشم)

فکر نمیکردم با توجه به رابطه ای که با بابام

داشتم انقدر رفتنش اذیت کنه...

ارسال توسط رابین

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 21:03