غم

ساخت وبلاگ

تاريخ : دوشنبه ۱۴۰۲/۰۸/۰۸

بعضیی وقتها غمیگنم.

با دلیل.

و میدونم چرا.

خیلی وقتها یهو غمگین میشم.

بی دلیل..

نمیدونم چرا.

و این نمیدونم چرا من رو ساخته.تا اینجا رسونده

امشب هم از اون شبهای زرد متمایل به نارنجیه

که من بی دلیل غمگینم.همه چیز درسته ولی ته

دل من خالیه.یه حس دلشوره ی غریبی دارم.یه

حس نیمه کاره دارم...

آخ امان از این نیمه کاره های زندگی...

هر چیزی رو یه جایی تو یه مرحله ای رها کردیم

و الان داریم دنبالش میگردیم.....

چقدر دیر...

چقدر امشب غمش گزندست....تلخه

با عسل هم شیرین نمیشه و من همچنان هر روز

دقایق رو سپری میکنم به امید رسیدن به شب و

سکوت و آرامش و تنهایی و در نهایت غم...

یه غم غلیظ سیاه....خالص....

امشب پر از غمم.در همم متفکرم و غمگینم.

من هنوز دیوانم.هنوز مینویسم هنوز میسرایم و

هنوز درگیرم.هنوز هستم و هنوز این قفس داره

منو خفه میکنه.....هنوز خودم رو محکم میزنم به

در و دیوار و میله های قفس و تا تنم کبود نشه

ول نمیکنم....

من هستم همراه شب...همراه یار همیشگیم:

غم.

ارسال توسط رابین

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 14:41