بازگشت

ساخت وبلاگ

تاريخ : شنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۳

جدی چی میشه گفت؟

از کجا میشه گفت؟

پنجشنبه رفتیم بابا رو دیدیم و فهمیدم کارش تمومه

بغضم شکست بالاخره و گریه کردم.جمعه دیدم

از اون عالم هپروت خارج شده ولی دکتر گفت

شاید به دیالیز نیاز داشته باشه و امروز دیدم

کمی هشیارتر شده.به نظر میرسه به زندگی داره

برمیگرده.هر چند هنوز هیچی مشخص نیست.

واقعا وقتی پنجشنبه دیدمش دیگه هیچ امیدی

نداشتم.حتی داشتم به خاکسپاری و این چیزا فکر

میکردم ولی امروز دیدم این بابای ما سرسخت تر

از این حرفهاست و داره برمیگرده.

ارسال توسط رابین

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1402 ساعت: 14:56