تاريخ : پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۱
امشب بدترین شب زندگیم بود.
هیچوقت در تمام زندگیم همچین حسی
رو تجربه نکرده بودم.هیچوقت همچین فشاری رو
تحمل نکرده بودم و مرگ رو انقدر از نزدیک ندیده
بودم.
بابام حالش بد شد پرستارش گفت زنگ بزنیم
آمبولانس بیاد ببریمش بیمارستان.دو بار بابام
رفت و برگشت و با هزار بدبختی و دستگاه احیا و
اکسیژن و این چیزا برشگردوندن و بردیمش
بیمارستان.شاید اگه ۱۰ دقیقه دیرتر به دادش
میرسیدیم تموم تموم بود.
هیچوقت فکر نمیکردم این روزها رو ببینم و یا
تحمل این فشار ها رو داشته باشم.
بابا رو بردن دوباره آی سی یو و یه ربع پیش زنگ
زدم گفت فعلا شرایطش تثبیت شده.
تا مرز نابودی رفتیم.همه حالشون به شدت بد شد
چیه این زندگی؟
ارسال توسط رابین
برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 29