خام بدم پخته شدم سوختم

ساخت وبلاگ

خام بدم پخته شدم سوختم

چقدر بعضی عبارات گویای روزگار ما هستن.

این مصرع همیشه تو ذهنم بود.همیشه برای خودم حلاجیش میکردم.و بهس فکر میکردم

تا بتونم درکش کنم.

دارم کم کم پخته میشم...کم کم دارم حس میکنم زندگی چیه و چی ازمون میخواد...

و متاسفانه قسمتش بد ماجرا اینجاست که دارم میفهمم زندگی چیزی ازمون نمیخواد

و ما باید ازش بخوایم!!34 سال گذشت تا اینو بفهمم تا اینو بفهمم نباید زندگی رو جدی

گرفت!خامی رو رد کردم و دارم پخته میشم.به عقب که نگاه میکنم راحت میفهمم چقدر

خام بدم!!

فقط امیدوارم نسوزم!!

پ.ن: بعد از یک ماه و نیم بالاخره کتاب دو هزار صفحه ایه "دن آرام" رو تمومش کردم

و چه غم انگیز بود و غمگین.چقدر راحت زندگی میتونه عوض بشه و عوضی بشه.

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 230 تاريخ : چهارشنبه 1 اسفند 1397 ساعت: 22:47