من جدید

ساخت وبلاگ

جوون تر که بودم یعنی حتی  ۴ ۵ سال پیش قویتر بودم.مغرور تر بودم و منطقی تر

و کمتر وابسته به آدما.خودم باعث ارامش خودم بودم و خودم مهم بودم و نیازی نداشتم

با کسی صحبت کنم.

این روزا با توجه به مشکلاتی که برام پیش اومده مدتهاست فهمیدم دیگه قوی نیستم

دیگه به قدی قبل نیستم و وابسته تر شدم.وابسته تر به آدما و بی نیاز تر به تنها بودن.

هر چند همیشه تنهام.

این روزها شاید بیتشر از ۱ ساله که فهمیدم دیگه خودم نمیتونم به خودم آرامش بدم و نیاز دارم

کسی بهم آرامش بده.نیاز دارم با کسی حرف بزنم.نیاز دارم تایید بشم و نیاز دارم درک بشم.

قبلا اصلا اینجوری نبودم و این نیازا رو نداشتم.واسه همین قشنگ حس میکنم چقدر ضعیف شدم

چقدر وابسته شدم.

قبلا تحملم توی مواجه با مشکلات خیلی بالا بود ولی الان هر مشکلی میتونه را راحتی منو خم کنه

و تسلیمم کنه.

قبلا خیلی منطقی تر و مصمم تر بودم ولی الان ممکنه صبح یه تصمیمی بگیرم و تا شب هزار باز اون

تصمیم عوض بشه.فوق العاده احساسی شدم

از این روی جدید ضعیفم بدم میاد.من قوی بودم من بودم و خودم.من بودم و کوه مشکلات و من بودم

مهم نبودن آدما ولی الان منم و کلی مشکل.

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 225 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 11:02