این چند وقت بهم ثابت کردم نمیشه هم خر رو داشت هم خرما!
باید راه زندگیمو مشخص کنم و انقدر جاده خاکی نرم و مسیر مستقیم رو انتخاب کنم.
تقریبا یا بهتر بگم مسلما تکلیفم روشن شده و باید زندگی بدون عذاب وجدان و دروغ رو
انتخاب کنم و البته همون زندگی تکراری همیشگی.یه واقعیت تلخ دیگه!
هیچکس نمیتونه خودشو وقف تو کنه و این نهایته خودخواهیه و بالاخره هر صبری لبریز
میشه.هر آدمی یه کاسه صبری داره و وقتی پر میشه دیگه خودش نیست.
دیشب تکلیفم مشخص شد هر چند از خودم بدم اومد ولی بعد از مدتها نذاشتم چیزی
تو دلم بمونه و دیگه عذاب وجدان ندارم.باز هم برگشتم سر نقطه ی اول.پارسال همین مواقع!
ولی خب باز هم تجریبات جدیدی برام بوجود اومد.....نباید هر جفنگی رو باور کرد و نباید
به موشها رو داد تا بتونن شیر بشن
خاطرات یک دیوانه...برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 175