تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۲/۰۹/۰۵
از خودم بگم؟
+بگو
چی بگم؟
نزدیک به ۴۰ سالمه.در حالیکه چشمامو میبندم
یه جوون ترکه ای ۲۲ ساله رو یادم میاد که پر از
شوق زندگی بود.چشماش برق میزد.پر از لذت و
خنده بود.پر انرژی بود....
ولی الان؟
الان فقط دنبال سکوته.لم بده رو مبل دسته ی
پلی استیشن رو بگیره و بازی کنه.کسی باهاش
حرف نزنه.جایی نره.
+چرا اینجوری شد؟؟
نمیدونم.نفهمیدم.
یهو سوختم.کاش این زمان پخته شدن یه کم
بیشتر طول میکشید.کاش بیشتر از زندگی لذت
میبردم.
+لذت نبردی؟؟
چرا.ولی حس میکنم کمه.
+همیشه کمه.
میدونم.ولی ولی..نمیدونمچحوری بگم.بالا رفتن
سن رو دوست ندارم.دلم میخواست اون جوونک
شیطون و شر بودم.نه این آدم جدی و عن اخلاق.
+داداش ۴۰ سالته دیگه....
میدونم متاسفانه
ارسال توسط رابین
برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 48