تاريخ : دوشنبه ۱۴۰۲/۱۲/۲۱
دیشب تا دوازده و نیم پاساژ بودم.
ویترین مغازه بوتیک رو زدیم.ویترین روسری رو
هم خالی کردیم امروز ۷ صبح بیدار شدم رفتم
جایی تا نه و نیم کارم طول کشید رفتم مغازه
ویترین روسری رو هم زدم ساعت شد ۱۱ و رفتم
بازار یه سری جنس تکرار کنم و ساعت ۴ رسیدم
خونه.نهار خوردم و ساعت ۶ دوباره اومدم مغازه.
آرشا دیروز گفت بابا اگه میشه یه کم ترقه بخر
بریم چهارشنبه سوری بزنیم.حقیقتا من همیشه از
چهارشنبه سوری بدم میومد و ترجیح میدادم
استراحت کنم امروز بازار بودم یهو یادم افتاد
گفتم بذار براش بگیرم.گرفتم و وقتی بردم خونه
کلی عشق کرد.فردا ببرمشون بیرون ترقه بازی.
ارسال توسط رابین
برچسب : نویسنده : rabino بازدید : 15