لعنتی...........

ساخت وبلاگ
خیلی قبل تر یعنی زمانی که هنوز 32 ساله و 30 ساله نبودم.یعنی زمانی که هنوز انقدر تجربه نداشتم

برام کلی چرا و سوال مطرح بود.اونم در دو مساله اول خودم دوم محیط اطراف و دنیا و کائنات.

همیشه اولی از همه سخت تره چون دقیقا وقتی فکر میکنی خودت رو کامل میشناسی بلافاصله بعدش

میفهمی هیچی از خودت نمیدونی.

این روزها به جوال چراها و جواب های لعنتی در مورد خودم دارم میرسم.دلیل حس تنهایی و غم مقدس

و خیلی چیزای دیگه اینه که نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم یا بهتر بگم نمیتونم کسی رو بیشتر

از خودم دوست داشته باشم و مادامی که نتونی کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی

تنهایی و محکوم به تنهایی حتی اگه دورت شلوغ باشه و حتی اگه دیگران بی نهایت دوستت داشته باشن

ولی من نمیتونم کسی رو بیشتر از خودم دوست داشته باشم و تنهام همیشه تنها

به سراغ من اگر میایید

نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

هر آدمی سرنوشتی داره که از ابتدا براش نوشته شده برای من تنهایی نوشته شده و این همه غم عجیب

هم به خاطر همین تنهاییه که ناشی از اینه که نمیتونم کسی رو بیشتر از خودم دوست داشته باشم.

این روزها به شدت دیوانم.به شدت روحم نامتلاطمه.دیوانگی یعنی اعتراض به سردی میله های قفس

قفسی که با مادیات واسه خودم ساختم و هر روز دارم با غم و تنهایی بهش اعتراض میکنم و داغون تر

میشم.

لعنتی...........

پ.ن:

یکی دیگه از آرزوهام رو هم بهش رسیدم و رفتم کنسرت شهرام ناظری.بی نظیر بود....بی نظیر

یار تنهاییا و غمهای من.

 

خاطرات یک دیوانه...
ما را در سایت خاطرات یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : لعنتی من دیدمت,لعنتی به انگلیسی,لعنتی های بی آبرو,لعنتی دوست دارم,لعنتی ها,لعنتی گوشی رو بردار,لعنتی خنده دار,لعنتی برگرد,لعنتی دوست داشتنی,لعنتی آراد آریا, نویسنده : rabino بازدید : 324 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 23:10